×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

هر چه باداباد

× همه جور مطلب آموزشی ،ادبی هر چی که به نظرم به درد بخوره
×

آدرس وبلاگ من

sunshin.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahsa2049

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم ...

 

در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود 
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق و تق منقار می زد باز 
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز 
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است 
و تنها می خورد هر کس که دارد 
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد 
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است غم 
شیرین تر از شهد و شکر می کرد 
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است 
شلوغ است 
دروغ است و غریب است 
و در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم 
برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز 
می دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم 
و نرم 
و بسیاری که بی شرم 
در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز 
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ست 
دد است 
درنده است 
بد است 
زننده ست 
و بیش از این همه اسباب خنده ست 
در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم 
دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز 
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است 
و دور است 
و کور است 
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت 
و لختی عمر جاویدان هستی را 
بغارت با شتابی اشنا می برد و می رفت 
در آن پرشور لحظه 
دل من با چه اصراری تو را خواست 
و می دانم چرا خواست 
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده 
که نامش عمر و دنیاست 
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست 
دوشنبه 23 خرداد 1390 - 6:47:37 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم