×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

هر چه باداباد

× همه جور مطلب آموزشی ،ادبی هر چی که به نظرم به درد بخوره
×

آدرس وبلاگ من

sunshin.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahsa2049

قانون و میوه

 
قانون و میوه
در صحرا میوه كم بود . خداوند یكی از پیامبران را فراخواند و گفت : � هر كس در روز تنها می تواند یك میوه بخورد .�
این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یك میوه می خوردند و به دستوری كه پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده كنند . این فقط باعث می شد كه میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :� بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت كنند .�
پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش كردند ، چرا كه آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد . كم كم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از كجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار كهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها كنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها كسانی كه خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .
اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند.
از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها"
(پائولو کوئلیو)
سه شنبه 27 اردیبهشت 1390 - 10:04:51 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 2 خرداد 1390   7:15:59 PM

salam mahsa khanom veblag ghashang va jalebi darid mamnoon az matalb jalebeton.

http://aryadez.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 2 خرداد 1390   9:08:54 AM

مطلب خوبي بود دمت گرم انسان فقط يك نفرو ميتونه تغييربده اون هم خودشه

http://aryadez.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 2 خرداد 1390   9:08:04 AM

گذشته رانه پنهان كن نه درآن زندگي كن

http://aryadez.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 2 خرداد 1390   8:22:19 AM

????? ???? ????? ?? ?? ???? ????? ??

ارسال پيام

شنبه 31 اردیبهشت 1390   2:40:18 AM

      چراغها را خاموش کنید

       می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم

      غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی

       نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛

       بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو

      میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم

       از من نگیر این لحظه های دلخوشی را

      نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود ...

       یادت می آید حرفی را که زدی؛

      گفتی می روم،

      گه گداری شاید به خوابت بیایم

      شاید در خواب،

       تو را به آرزوی دیدنم نزدیک کنم

       لااقل همین وعده را برایم بگذار ...

       غریبه، به خاطر خدا در نگاهم صادق باش

      غریبه

ارسال پيام

شنبه 31 اردیبهشت 1390   2:31:15 AM

كاش ميشد هر چيزي رو تغيير داد

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390   7:36:01 PM

سلام.داستان جدیدی نوشتم به نام کلاه .امیدوارم خوشتون بیاد.موفق و پیروز باشید  

http://ariames.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390   2:17:38 AM

عشق واژه ای از نور است که با دستی از نور بر برکه ای از نور نگاشته میشود. ( جبران خلیل جبران ) 

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

سه شنبه 27 اردیبهشت 1390   10:28:37 PM

مرسی مهسایی. عالی بود